ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

کارگروه پژوهشی ادبیات و هنر انجمن برگزار می کند: وام گیری از آثار ادبی با حضور صادق ادهم (مجسمه ساز)

 

 

 

صادق ادهم، از رویا تا واقعیت

   از جایی آغاز می­شود که زمانش بی­انتهاست از یک رویا، از یک علاقه و در آخر هم به یک تخصص و آفرینش ختم می­شود. داستان زندگی و هنر مردی که دست قضا او را به این جایگاه رسانیده و بس، صادق ادهم، مجسمه­ساز و مدرس مجسمه­سازی. برای آشنایی بیشتر با ایشان، کارگروه ادبیات و هنر انجمن ترویج زبان و ادب فارسی با همکاری دانشگاه فردوسی مشهد و خانم دکتر فاطمه ماه­وان، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی، شب یلدا، شب پیروزی نور بر ظلمت را مغتنم دانست و به میان­داری خانم زهرا رسولی، دانش آموختة کارشناسی ارشد پژوهش هنر، نشستی را در شامگاه سه­شنبه 30 آذر در بستر اسکای روم برگزار کرد.                           

از یک رویا تا واقعیت

   رسولی که مشتاق شنیدن زندگی­نامة استاد ادهم از زبان خودشان بود، بی­وقفه باب گفت­وگو را باز كرد و با جملۀ «من دوست دارم راوی، شما باشید و از زبان خودتان روايت زندگي شما را بشنویم»، کار خود را آغاز کرد. ادهم که از کودکی، سختی با گوشت و خون و پوستش آمیخته شده بود، خود را مدیون آن رنج­ها دانست و از مسجد سلیمان، محل زندگی­اش گفت. گویا رویای هنرمندشدن از دوم دبیرستان براي او شروع شده و توسط آقای مریدی، معلم هنر او، تنها با این جمله که «تو استعداد خوبی در هنر داری» كشف شده بود.                        

   پس از قبولی در رشتۀ مجسمه­سازی دانشگاه تهران - که فکرش را هم نمی­کرد- دیگر دانشجو شده بود و بايد هنرمند هم مي­شد. ادهم که مجموعة «تعلیق خاکستری»، دومین مجموعة جدی در روایت جنگ را داراست، کمبودها را عامل خلاقيت دانست و دانشجوبودن را تجربه­کردن قلمداد کرد. بیش از ده نمایشگاه انفرادی و تدریس مجسمه­سازی دو عنصری بوده است که تا اینجا او را کشانده و شب و روزش را به خود اختصاص داده است. ادهم که 32  پردة مونوپرينت در شاهنامه کار کرده است، نماد اسطوره­ای را فراتر از نماد زمینی دانست و خاطر نشان کرد: «از جریان مونوپرينت­ها بعد از گذشت سال­ها مجموعة خال­کوبی را در گالری سیحون به نمایش گذاشتم». او همیشه طرح­هایش را با دلیل نمی­کشید، گاهی اوقات براي او بی­دلیل­ترین­ها، تبديل به زیباترین­ها می­شد. او به خلوتی می­رفت و با مداد طرح­هایی روی دفتر کوچک کنار دستش می­زد که ناگهان شکلشان را می­دید و بعدها همان خط­ها شکل می­گرفتند و تبدیل به یک مجموعه و حتی گالری می­شدند.                    

 

چرا شاهنامه

   ادهم که تصویرسازی، عشق به روح حماسی و شاهنامه به دوران کودکی و زورخانه رفتن او  بازمی­گشت، تفسیری از شاهنامه ارائه داد که برای مخاطبان جذاب به نظر می­آمد. او شاهنامه را یک سفر براي جستجوی خویشتن ­دانست و معتقد بود با هر بار خواندن آن متوجه رشد خود و رشد شخصیت­ها می­شود، رشدی که دقیق نمی­توانست بگوید دليل آن چیست، تلاش، بلوغ، بازگشت یا ... .                                                            

   با اینکه در کارهایش بیش از انگشتان دست نقش رستم داشت، اما هنوز خود را خالق رستم واقعی نمی­دانست. از نظر او، رستم هر روز و در هر صفحه بالغ­تر و کامل­تر می­شود، اما با کمی تامّل در ساعات نزدیک به پایان نشست، ماجرای پسرکشی و سهراب را بلوغ رستم دانست و با این جمله که «رستم تازه از من خویشتن عبور کرد»، چشمان خود را به افق خیره ساخت.                                                                                 

  رسولی که در حال نمایش­دادن آثار استاد بود به او گفت: «چرا در اثرتان پاهای رستم را آنقدر باریک خلق کرده­اید؟»، ادهم با لبخندی که تأیید سخنان قبلی او بود اینگونه پاسخ داد: «پاهایش را باریک می­کشم تا بدن معنوی او را نشان دهم، این دقیقا شب قبل از مبارزه با سهراب است، هر بار که دوباره رستم را می­خوانم آن رستم قبلی نیست. من، او را در درونم خلق می­کنم هر چقدر به بلوغ برسم او هم می­رسد. شاهنامه یک دست مایه­ای است برای زمینۀ کارم. من به دنبال یک بهانه می­گردم، یک اتفاق، یک نمایش حتی یک تلنگر کوچک که مرا به سمت خلق سوق دهد».                                                                                                   

دنیای رنگین رنگ­ها

   صادق ادهم که دنیای رنگ­ها را قابل وصف نمی­دانست به اندک توصیفی بسنده کرد و در این باره  به این مورد که هر رنگی می­تواند نماد یک فضا و بیان مادی و معنوی آن باشد اشاره کرد. مثلا دو رنگ قهوه­ای و قرمز را بیشتر رنگ مادی و زمینه­ای دانست و صیقل­دادن را هم برای روح انسان و هم برای سنگ­ها ویژگی مبرز آنان بیان کرد، اما از مجموعه­های خودش مجموعة «در صفر» را یک بیداری برای یک اسطوره دانست یا حتی فراتر از آن یک بیداری برای یک نگاه  جدید.                                                                                     

   مجسمه­هایش خاص بودند، گاهی اوقات اگر خودش توضیح نمی­داد شاید هزاران تعبیر از آن­ها در ذهن انسان شكل مي­گرفت، اما او با توضيحاتش تمام افکار و خیالات مخاطب را بر هم می­زد. در شاهنامه و کارهایی که در این سبک انجام داده بود، شگفتی خاصی پیدا بود. قطعا خود او هم دنبال یک گمشده بود که گمانم هنوز هم پیدایش نکرده است. گمشده­ای در درون که می­خواست آن را بسازد و حداقل در دنیای مجسمه­ها پیدایش کند. گمشده­ای که در درون همۀ ما وجود دارد، اما نسبت به آن بی­تفاوتيم. قسمت­های خالی و بازی که در آثارش جلوه­گر بود، این موضوع را در ذهن مخاطب به خوبی تأیید می­کرد. زهرا رسولی که در ساعات پایانی ادهم را به نشان­دادن کارگاه و ديگر آثارش فراخواند، این گفت­وگو را موهبتی دانست و نشست را در ساعت 21:30 به پایان رسانید.                                                                                                                      

مبينا اشرفي